-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وصل تو نصیب دل صاحب نظری نیست یاقوت لبت قسمت خونین جگری نیست
2 المنةالله که به عهد رخ و زلفت بر گردن من منت شام و سحری نیست
3 پیداست ز نالیدن مرغان گلستان کاسوده ز سودای غمش هیچ سری نیست
4 فریاد که جز اشک شب و آه سحرگاه اندر سفر عشق مرا هم سفری نیست
5 در راه خطرناک طلب گم شدم آخر زیرا که درین ورطه مرا راهبری نیست
6 تا آن صنم آمد به در از پرده، فلک گفت الحق که درین پرده چنین پردهدری نیست
7 گفتی که چه داری به خریداری لعلش جز اشک گران مایه به دستم گهری نیست
8 تا خود نشوی شانه، به زلفش نزنی چنگ انگشت کسی کارگشای دگری نیست
9 در کوی خرابات رسیدم به مقامی کانجا ز کرامات فروشان اثری نیست
10 جز دردسر از درد کشی هیچ ندیدم افسوس که در بی خبری هم خبری نیست
11 شرمنده شد آخر ز دل تنگ فروغی پنداشت ز تنگ شکرش تنگ تری نیست