وصل تو نصیب دل صاحب نظری از فروغی بسطامی غزل 123

فروغی بسطامی

آثار فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

وصل تو نصیب دل صاحب نظری نیست

1 وصل تو نصیب دل صاحب نظری نیست یاقوت لبت قسمت خونین جگری نیست

2 المنةالله که به عهد رخ و زلفت بر گردن من منت شام و سحری نیست

3 پیداست ز نالیدن مرغان گلستان کاسوده ز سودای غمش هیچ سری نیست

4 فریاد که جز اشک شب و آه سحرگاه اندر سفر عشق مرا هم سفری نیست

5 در راه خطرناک طلب گم شدم آخر زیرا که درین ورطه مرا راهبری نیست

6 تا آن صنم آمد به در از پرده، فلک گفت الحق که درین پرده چنین پرده‌دری نیست

7 گفتی که چه داری به خریداری لعلش جز اشک گران مایه به دستم گهری نیست

8 تا خود نشوی شانه، به زلفش نزنی چنگ انگشت کسی کارگشای دگری نیست

9 در کوی خرابات رسیدم به مقامی کانجا ز کرامات فروشان اثری نیست

10 جز دردسر از درد کشی هیچ ندیدم افسوس که در بی خبری هم خبری نیست

11 شرمنده شد آخر ز دل تنگ فروغی پنداشت ز تنگ شکرش تنگ تری نیست

عکس نوشته
کامنت
comment