1 سینهٔ خویش کن فراخ و سترگ وندر آن جای ده دلی هنری
2 باز مانی ز کارهای بزرگ گر به هر کار خرد درنگری
1 سحابی قیرگون برشد ز دریا که قیراندود شد زو روی دنیا
2 خلیج فارس گفتی کز مغاکی به دوزخ رخنه کرد و ریخت آنجا
1 سرچشمهٔ «فین» بین که در آن آب روانست نه آب روانست که جان است و روان است
2 گویی بشمر موج زند گوهر سیال یا آن که به هر جدول، سیماب روانست
1 جهان جز که نقش جهاندار نیست جهان را نکوهش سزاوار نیست
2 سراسر جمال است و فر و شکوه بر آن هیچ آهو پدیدار نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به