1 آرام تو نشانهٔ هواداران دل است تعبیرخوابهای تو بیداری دل است
2 صبح است ای فلک به هراس از خدنگ آه اندیشه کن که وقت کمانداری دل است
3 بدرد عشق ره نبرد کس به گنج وصل یعنی کلید او به کف زاری دل است
1 کی زر دنیا برآرد پریشانی مرا گشته جزو تن چو گل تشریف عریانی مرا
2 دامن آلوده شست اشک پشیمانی مرا حاصل از تر دامنی شد پاکدامانی مرا
1 زهی از بادهٔ شوق تو ساغر کاسهٔ سرها نهان در هر دل از شور تمنای تو محشرها
2 به باغ از جلوهٔ رنگین فروزی آتش رشکی که دود از گل گل طاووس برخیزد چو مجمرها
1 چسان بینم به دست غیردامان وصالش را پریرویی که پروردم به خون دل نهالش را
2 به جای اشک حسرت خون دل می بارد از چشمم زمژگان تا به چنگ آورده دامان خیالش را