1 سر و زلف سیاهت شام یلداست طلوع صبح در جیب تو پیداست
2 شب و روز تو فایز همچنین است خوشم کاین هر دو نعمت قسمت ماست
1 سحر پرسیدم از گیسوی دلبر که تو خوشبوتری یا مشک عنبر؟
2 بگفتا:«فایزا می رنجم از تو مرا با مشک می سازی برابر؟»
1 مرا خلد برین دی بودیم جا کنونم دوزخ است امروز ماوا
2 نمانده دی نماند فایز امروز خدا داند چه باشد حال فردا
1 خروس عرش بی غوغاست امشب طلوع صبح ناپیداست امشب
2 سر فایز به بالین تو ای یار! نمی دانم چه واویلاست امشب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به