1 ای کوی تو از خلد و تو از حوری به سیمین بدنت ز شمع کافوری به
2 زلف مشکین و عارض گلگونت وز عنبر سار او گل سوری به
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 صبح شد ساقی بشو از دیده خواب می بده واکرد گل بند نقاب
2 جنت نقد است ساقی می بیار فصل گل دور قدح عهد شباب
1 غم دل کس به امید چه گوید دلستانش را چرا بلبل خروشد نشنود چون گل فغانش را
2 مکن ای گل جفا با بلبل خود این قدر ترسم رود از باغ و نتوانی تهی دید آشیانش را
1 مژده ای دل که شب فرقت یار آخر شد روز تاریک سرآمد شب تار آخر شد
2 یار از غیر برید الفت و با ما پیوست بود ربطی که میان گل و خار آخر شد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **