1 هوای توست در سر، سایهٔ گل را نمیدانم مرا روی تو میباید، گل و مل را نمیدانم
2 چو مجنون من به کوی عاشقی میآیم از صحرا تبسم را نمیفهمم، تغافل را نمیدانم
3 چو موج چشمهٔ کوثر، ز آلایش پر بلبل یقین پاک است، اما دامن گل را نمیدانم
4 درین دریا چو موجم خضر میراند به آب آخر ز بس هر لحظه میگوید ره پل را نمیدانم
5 بهار آمد سلیم و در چمن پیدا نمیگردند چه بر سر آمده قمری و بلبل را نمیدانم