- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پند گوی تو چهها تا به تو فهمانیده کز منت باز به این مرتبه رنجانیده
2 ز آتش سرکش قهرت ز تو رو گردانست عاشق روی ز شمشیر نگردانیده
3 زان نگه قافلهٔ صبر گریزان وز پی مژهها تیغ در آن قافله خوابانیده
4 مژه بیش از مدد ابرویش از دل گذران تیر پران و کمان گوشه نجنبانیده
5 چه روم بی تو به گشت چمن ای حور که هست باغ گل در نظرم دوزخ تابانیده
6 میکشم پای ز هنگامهٔ عشقت که فراق سخت چشم من ازین معرکه ترسانیده
7 محتشم شمع صفت چند بسوزی مروی خویش را کس به عبث این همه سوزانیده