تو را چو مشک تر از برگ یاسمین خیزد از جامی غزل 398

تو را چو مشک تر از برگ یاسمین خیزد

1 تو را چو مشک تر از برگ یاسمین خیزد چه فتنه کز پی تاراج عقل و دین خیزد

2 اگر در آب فتد عکس قد و عارض تو به هر زمین که رسد سرو و یاسمین خیزد

3 ز باغ وصل چه سان برخورم که گر صد بار نهال مهر نشانم درخت کین خیزد

4 مریض عشق به کوی تو تا غبار نشد ز ضعف تن نتوانست کز زمین خیزد

5 اگر چه غرقه به خون رفت عاشق تو به خاک چو لاله داغ جفای تو بر جبین خیزد

6 ز شوق لعل لبت خاست در دل گرمم تبی که در تن محرور از انگبین خیزد

7 به بزم گل چو سرایند نظم جامی را ز بلبلان همه گلبانگ آفرین خیزد

عکس نوشته
کامنت
comment