- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زلف را بر هر دو رخ جا می کنی غارت جان، قصد دلها می کنی
2 می دهی ساغر ز چشم پرخمار سالکان را مست و شیدا می کنی
3 در جهان از زلف و رخسار این قمر! هر زمان صد فتنه پیدا می کنی
4 کرده ای آیینه ما را و در او صورت خود را تماشا می کنی
5 پرده برمی داری از روی چو ماه گنج حق را آشکارا می کنی
6 گوشه گیران مرقع پوش را بت پرست عشق و رسوا می کنی
7 دانه می سازی ز خال عنبرین دام دل زلف سمن سا می کنی
8 می کنی با عاشقان ناز و عتاب مدعی را آفرین ها می کنی
9 بیدلی را هردم ای لیلی چو من عاشق و مجنون و شیدا می کنی
10 مشکل هردو جهان حل می شود چون ز گیسو یک گره وا می کنی
11 کس ندیده است این قیامت ها که تو در جهان ای سدره بالا! می کنی
12 اهل معنی را به دور زلف و خال همچو نقطه بی سر و پا می کنی
13 طور سینای تجلی توییم ای که ما را طور سینا می کنی
14 ای نسیمی از دم روح القدس مردگان را حشر و احیا می کنی