آشفته زلف را ز صبا می‌کنی، از جویای تبریزی غزل 938

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

آشفته زلف را ز صبا می‌کنی، مکن!

1 آشفته زلف را ز صبا می‌کنی، مکن! ما را اسیر دام بلا می‌کنی، مکن!‏

2 بر شیشه پاره پای هوس می‌نهی، منه قصد دل شکستهٔ ما می‌کنی، مکن!‏

3 نسبت مرا به اهل هوس می‌دهی، مده تهمت به دودمان وفا می‌کنی، مکن!‏

4 چون غنچه آرمیده دلم در کنار زخم آزرده‌اش به درد دوا می‌کنی، مکن!‏

5 می‌کن ستم به اهل هوس گر نمی‌کنی این شیوه گر به اهل وفا می‌کنی، مکن!‏

6 دل خو گرفته است به درد تو عمرها منت کش دواش چرا می‌کنی، مکن!‏

عکس نوشته
کامنت
comment