چند مسافرت دلا سوی از آشفتهٔ شیرازی غزل 1045

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

چند مسافرت دلا سوی حجاز می‌کنی

1 چند مسافرت دلا سوی حجاز می‌کنی کعبه دل طواف کن گر تو نماز می‌کنی

2 طوف دل شکسته کن میل درون خسته کن چون به حقیقی رسی ترک مجاز می‌کنی

3 گفتمش این نیاز من گفت نه یک‌هزار نه خود تو اگر ز ناز ما کسب نیاز می‌کنی

4 برگ حجاز عشق را توشه به جز صفا منه زاد سفر زآب و نان بیهده ساز می‌کنی

5 نرگس مست خفته‌اش دیده مردمان ببست نرگس باغ چشم خود بیهده باز می‌کنی

6 قصه این و آن مخوان وصفی از آن دهان بگو رفت سبکتکین و تو وصف ایاز می‌کنی

7 گفتم آشفته را ز تو بود عجب فسانه گفت بگو ز زلف اگر قصه دراز می‌کنی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر