- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نا دیده میکنی، چو فتد دیده بر منت جانم فدای دیدن و نادیده کردنت
2 فردا، که ریزه ریزه شود تن بزیر خاک برخیزم و چو ذره درآیم ز روزنت
3 با آنکه رفت روشنی چشمم از غمت دارم هنوز دوست تر از چشم روشنت
4 گر میکشی، نمیروم از صید گاه تو دست منست و حلقه فتراک توسنت
5 بر دامن تو باده گلگون چکیده است یا خون ماست آنکه گرفتست دامنت؟
6 مستی و گردنی چو صراحی کشیده ای خوش آنکه دست خویش در آرم بگردنت
7 دیگر ترا چه باک، هلالی، ز دشمنان؟ کان ماه با تو دوست شد و مرد دشمنت