نا دیده میکنی، چو فتد دیده از هلالی جغتایی غزل 85

هلالی جغتایی

آثار هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

نا دیده میکنی، چو فتد دیده بر منت

1 نا دیده میکنی، چو فتد دیده بر منت جانم فدای دیدن و نادیده کردنت

2 فردا، که ریزه ریزه شود تن بزیر خاک برخیزم و چو ذره درآیم ز روزنت

3 با آنکه رفت روشنی چشمم از غمت دارم هنوز دوست تر از چشم روشنت

4 گر میکشی، نمیروم از صید گاه تو دست منست و حلقه فتراک توسنت

5 بر دامن تو باده گلگون چکیده است یا خون ماست آنکه گرفتست دامنت؟

6 مستی و گردنی چو صراحی کشیده ای خوش آنکه دست خویش در آرم بگردنت

7 دیگر ترا چه باک، هلالی، ز دشمنان؟ کان ماه با تو دوست شد و مرد دشمنت

عکس نوشته
کامنت
comment