باز سرگرم‌تر از رقص از مشتاق اصفهانی ترکیب 2

مشتاق اصفهانی

آثار مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

باز سرگرم‌تر از رقص شرر می‌آئی

1 باز سرگرم‌تر از رقص شرر می‌آئی شعله‌سان بر زده دامن به کمر می‌آئی

2 عرق آلوده‌تر از لاله تر می‌آئی رخ برافروخته دیگر به نظر می‌آئی

3 گل بدین رنگ ز گلزار نیاید بیرون مهر از طالع انوار نیاید بیرون

4 ماه از جیب شب تار نیاید بیرون از صدف گوهر شهوار نیاید بیرون

5 محو رخسار تو ای ماه جبین نیست که نیست بنما لعل‌تر از زیر نگین نیست که نیست

6 در رهت باخته جان و دل دین نیست که نیست کشته ناز تو بر روی زمین نیست که نیست

7 بسکه از بزم تو ای شوخ بلا حیرانم خبرم نیست که چون محو و چرا حیرانم

8 همچو آئینه ندانم بکجا حیرانم این لطافت که ترا داده خدا حیرانم

9 چند بینم دل شوریده گرفتار ترا جان غم سوخته میخواست چه بسیار ترا

10 کیست کاورد بدین شوخی رفتار ترا می‌چکد آب حیات از گل رخسار ترا

11 زهره کیست بسوی تو تواند دیدن یکنظر روی نکوی تو تواند دیدن

12 سر کرا در سرکوی تو تواند دیدن کیست گستاخ که سوی تو تواند دیدن

13 صبر با جان کسی لطف کلامت نگذاشت تاب در هیچ دلی زلف چو شامت نگذاشت

14 هیچ مرغی بچمن جذبه دامت نگذاشت اثر ازدین و دل و هوش خرامت نگذاشت

15 خواستم پرتوی از روی چو ماهت گیرم پیشم آئی و سر زلف سیاهت گیرم

16 کی توانم که در آغوش گمانت گیرم من به یک چشم کدامین سر راهت گیرم

17 میکند محرمی آئینه و ناشاد ترا چشم بد دور حیا روز فزون باد ترا

18 گرچه تر دامنیم غیر نشان داد ترا می‌رود دامن پاک صدف از یاد ترا

19 مکن ای گلشن خوبی ز تو با حسن و جمال منه بر روی من خسته در باغ و وصال

20 مردم از حسرت آغوش تو ای شوخ غزال وحشت از صحبت عشقم مکن ای تازه نهال

21 گاه جز خنده بر و برگ دگر نیست ترا از حیا گاه در آئینه نظر نیست ترا

22 غیر نیرنگ و فسون کارد گر نیست ترا چه عجب عاشق یک رنگ اگر نیست ترا

23 نوبهار است و چمن رشک چراغان گردید مشعل لاله دگر بار فروزان گردید

24 بلبل گلشن تصویر غزلخوان گردید ثمر از سرو و گل از بید نمایان گردید

25 از دل سوخته‌ام بوی کبابی مانده است در ته ساغر جان جرعه شرابی مانده است

26 با تو در زیر لبم نیم جوانی مانده است از حیاتم نفسی پا برکابی مانده است

27 غسل از آب رخ فیض چمن می‌باید بیش از بوی گل تازه کفن می‌باید

28 اولین گام به فردوس وطن می‌باید جان من در عوض جان کهن می‌باید

29 در سر کوی تو ای ماه بخوبی شایع عمر بگذشت و نشد مهر جمالت طالع

30 از کجا باز شود جان بفدایت مانع گشت خورشید جهانتاب ز مغرب طالع

31 ای ز رخسار تو گلهای چمن در آزرم مهر در کار به قربان تو رفتن سرگرم

32 نشد از گرمی صهبا دل سنگین تونرم برنیاید مه رویت بلی از پرده شرم

33 در گلزار اگر بر رخ ما بند شود بلبل شیفته ما بچه خورسند شود

34 دل چرا بیهده در دام تو پابند شود بچه امید کسی از تو برومند شود

35 ای غم عشق تو هر کشور دلها والی اختر حسن تو مشهور به فرخ فالی

36 صبح دیدار تو سرمایه صدخوشحالی آنقدر باش که چون نی شود از خود خالی

عکس نوشته
کامنت
comment