-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای جوانبختی که در خلوتسرای کاینات رأی پیرت میگشاید پرده از ابکار غیب
2 در جهان عدلت چو موسی تا ید بیضا نمود گوسفند از گرگ بیند مهربانی شعیب
3 تا نشستی چون محمد بر سریر سروری من بپا استاده ام در بندگی همچون صهیب
4 در جنابت ظلمت از روز شبابم محو گشت زین خوشم چون تیره شب روشن شد از انوار شیب
5 پیش ازین با من عنایت بیش ازین بودی ترا لیس فیما یدعیه العبد یا مولای ریب
6 پای در دامن کشیدم مدتی چون خار پشت وز تفکر سر فرو بردم کشفآسا به جیب
7 موجب حرمان ندیدم در وجود خویشتن هیچ چیز الا هنر کان هست نزدیک تو عیب