-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای باد صبا رَو ز سپاهان به قهستان بگذر چو به قاین رسی از طرف گل¬ستان
2 یاران مرا در چمن باغ طلب کن از جام صبوحی شده مستان و چه مستان
3 مستان که به یک جام دو عالم بفروشند وآن گه نخرند از فلکِ شعبده دستان
4 در پای گل ایشان همه هم زانوی عشرت من در غم ایشان چو عنادل همه دستان
5 روزی که درین واقعه بر من به شب آید بر دیده من روز نباشد که شب است آن
6 خاک همه آفاق جهان بر سر من باد گر دارم ازین غم سرِ باغ و دلِ بستان
7 ایشان همه دستان زده بر نغمه بربط من برسر از اندوهِ جدایی زده دستان
8 هیهات که چون می گذرانم شبِ اندوه خوش خفته و آسوده چه داند به شبِ¬ستان
9 رویی دگرم نیست به هر حال نزاری هم دستِ مدد خواستن از دامن هستان