ای که هرگز نشود زلف کجت با ما راست از جامی غزل 235

ای که هرگز نشود زلف کجت با ما راست

1 ای که هرگز نشود زلف کجت با ما راست کار ما راست شود چون تو کنی بالا راست

2 ما نتابیم ز روی تو نظر گرچه گرفت از مژه چشم تو صد تیر بلا بر ما راست

3 خلعت لطف به قد تو بریدند ای سرو ناید این جامه به قد دگری قطعا راست

4 راستم با تو علی رغم همه کج نظران گر چه فرقی نبود پیش تو از کج تا راست

5 می نیارد به زبان خامه به جز وصف قدت راستان را به زبان کی گذرد الا راست

6 دیده راست سزد جای خرام چو تویی رنجه فرما قدم ای سرو که کردم جا راست

7 خواست جامی که رسد بر دل او ناوک تو لله الحمد که آورد خدا آن را راست

عکس نوشته
کامنت
comment