- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای که از مکرِ عدو بر خویش میپیچی چنین نصِّ قرآن گوش کن والله خیرالماکرین
2 تا شوی از مکرِ دشمن ایمن از خود دور باش هیچ دیگر نیست إلّا او جز او چیزی مبین
3 از سرِ سر بایدت اول قدم برخاستن تا توانی بود با کرّوبیان خلوتنشین
4 شاید ار تضمین کنم بیتی موافق از حکیم «کز ملک بر همّت او آفرین باد آفرین»
5 بگذرد از سدرۀ اعلا به قدر و مرتبت «هر که را ملکِ قناعت شد مسلّم بر زمین»
6 مرد تا در تحتِ فرمانِ دلِ ناقص بود کی تواند زد به هم بر خیر و شرّ و کفر و دین
7 رو به خود چیزی مدان چیزی مبین یکباره شو محوِ مطلق تا شود علمالیقین عینالیقین
8 گر به تسلیم و رضا از خویش بیرون آمدی اینک ای فرزند هین بر شو به فردوسِ برین
9 ور برون کردی ز سر سودایِ خمر و آز و حرص اینک ای بابا بیا بستان ز ما ماءِ معین
10 اعتماد ار میکنی بر فضلِ مولا کن که نیست چون توکّل در جهان حصن حصین سدّ متین
11 از میانِ حلقۀ مردان چو حلقه بر دری تا تو باشی چارسو در بند زر همچون نگین
12 مسکرات الوجد میخوان تا نزاری گویدت چیست خلد و کوثر و شیر و شراب و انگبین