1 برقی بودی که جستی ای مایه ناز پنهان بنمودی رخ چون شمع طراز
2 روشن کردی چشمم و بگشادی راز در من زدی آتش و نهان گشتی باز
1 نهادم از بن هر موی بر کشد فریاد ز دوستان که زمن شان همی نیاید یاد
2 خروش برکشم از دل چو کبک در دم باز بنالم از همه رگها چو چنگ در ره باد
1 ز پیش از آنکه برتابی عنانت دلم همراه شد با کاروانت
2 همی سوزد در آتش از غم آن که باد سرد یابد گلستانت
1 باز این چه فتنهایست که در ما فکندهای بازم در آتش غم و سودا فکندهای
2 آوازه فراق درافکندهای وز آن در شهر شور و فتنه و غوغا فکندهای