بمن گر آن مه بی مهر مهربان از آشفتهٔ شیرازی غزل 1234

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

بمن گر آن مه بی مهر مهربان بودی

1 بمن گر آن مه بی مهر مهربان بودی چه غم بکین اگرم دور آسمان بودی

2 نکات حسن لطیف است و عشق لطف از اوست برمز عشق هم ایکاش نکته دان بودی

3 چه فایده که بشیرش زمصر میآید اگر نه بوی تو همراه کاروان بودی

4 عنان توسن نازش بود بدست رقیب دو گام نیز بمن کاش همعنان بودی

5 لب از خروش فروبسته سینه پرغوغا جرس مگر بدل خسته همزبان بودی

6 سخن زنقطه موهوم رفت و فکر دقیق از آن دهان و میان حرف در میان بودی

7 زخار بادیه از من مپرس ای کعبه که فرش وادی او جمله پرنیان بودی

8 برفت عمر و نیامد نسیمی از گلزار مرا بشاخ گلی کاش آشیان بودی

9 بود که خاک شود بر در تو آشفته که سجده گاهش آن خاک آستان بودی

10 چه آستان در میخانه عنایت حق نجف که روح امینش چو پاسبان بودی

عکس نوشته
کامنت
comment