1 مر موی تو را جه بودی بی آزاری برخاستن از سر چو تو دلداری
2 من بنده اگر موی شوم در غم تو هرگز ز سر تو نخیزم باری
1 زین سان که فتاد هجر در راه ای دل ترسم که نبری جان ز غمش آه ای دل
2 باری چو نهای غائب از آن ماه ای دل عذر من مستمند میخواه ای دل
1 سرمایهٔ خرمی به جز روی تو نیست و آرامگه خلق به جز کوی تو نیست
2 آن جفت که طاق است قد و سایهٔ توست وان طاق که جفت است جز ابروی تو نیست
1 دل کو که به نامه شرح غم آغازم یا جان ز درد با سخن پردازم
2 از بیدلی و بیخبری کاغذ و کلک میگیرم و میگریم و میاندازم