بر سر آن کو سر من خاک بودی کاشکی از جامی غزل 994

بر سر آن کو سر من خاک بودی کاشکی

1 بر سر آن کو سر من خاک بودی کاشکی پایمال آن بت چالاک بودی کاشکی

2 تا مرا بردی به کوی او مگر روزی صبا قالب خاکی خس و خاشاک بودی کاشکی

3 چند بر چاک گریبان طعنه ای ناصح مرا سینه ام صد جا ز تیغش چاک بودی کاشکی

4 حیف باشد سوختن ران سمندش بهر داغ داغ او هم بر دل غمناک بودی کاشکی

5 دی سواره آمد و صد صید بر فتراک او بنده جامی هم در آن فتراک بودی کاشکی

عکس نوشته
کامنت
comment