رفتی و دل در طپش چون طایر از جویای تبریزی غزل 470

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

رفتی و دل در طپش چون طایر بی بال ماند

1 رفتی و دل در طپش چون طایر بی بال ماند چشم شوقم باز چون نقش پی از دنبال ماند

2 هر سر شاخی بود در راه او دامی دگر پای مرغ دل به بند رشتهٔ آمال ماند

3 در گداز آمد دل و از رخنه های سینه ریخت حسرتی زان آب صاف آخر به این غربال ماند

4 دل پذیرای خیال اوست گو یاد گداز آب شد آیینه و منظور آن تمثال ماند

5 مرغ دل را آرزو هر سوی در پرواز داشت ریخت تا این بال و پر از خویش فارغبال ماند

6 رفت جویا نوجوانیها و از غفلت ترا دل همان چون مهره ای بازیچهٔ اطفال ماند

عکس نوشته
کامنت
comment