- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رفتی و دل در طپش چون طایر بی بال ماند چشم شوقم باز چون نقش پی از دنبال ماند
2 هر سر شاخی بود در راه او دامی دگر پای مرغ دل به بند رشتهٔ آمال ماند
3 در گداز آمد دل و از رخنه های سینه ریخت حسرتی زان آب صاف آخر به این غربال ماند
4 دل پذیرای خیال اوست گو یاد گداز آب شد آیینه و منظور آن تمثال ماند
5 مرغ دل را آرزو هر سوی در پرواز داشت ریخت تا این بال و پر از خویش فارغبال ماند
6 رفت جویا نوجوانیها و از غفلت ترا دل همان چون مهره ای بازیچهٔ اطفال ماند