- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رفتی و درد دل به جهان در گذاشتی خفتی و دستها همه بر سر گذاشتی
2 خاتون کشوری تو نگویی چه اوفتاد؟ کز ما ملول گشتی و کشور گذاشتی
3 دیدی که راه زحمت اغیار بر نتافت تنها شدی و عدت و لشکر گذاشتی
4 تابوت تنگ و حسرت دل بردی از جهان تاج و سریر و یاره و افسر گذاشتی
5 در بند خاک ماندی و آزاد و بنده را بر خاک راه، عاجز و مضطر گذاشتی
6 ای میوه دل پدر! این دردها نگر کز مرگ خویش در دل مادر گذاشتی
7 این بر همی چه بود؟ که بی هیچ موجبی عصمت سرای خویش مشمر گذاشتی
8 دامن فشاندی از همه یعنی که می روم رفتی و هر چه داشتی ایدر گذاشتی
9 در مغرب هلاک فتادی چو آفتاب در چشم ما سرشگ چو اختر گذاشتی
10 بگذشتی از زمانه ولی عمر جاودان وقف اتابک و دو برادر گذاشتی
11 آوخ که قصر جاه و معالی خراب شد دلها همه شکسته جگرها کباب شد