1 خواهی که خوار می نشوی ایعزیز من هرگز به دم کسی نزنی پیش کس نفس
2 زیرا که با تو کس نکند ماجرا از آنک بهر چه یاد می نکنی پیش من ز کس
3 و آنکس که شهره گشت ببد گفت دیگران کس را بصحبتش نبود در جهان هوس
1 شاه جهان چو پای فرا پیش صف نهاد دشمن برای تیر وی از جان هدف نهاد
2 دارای دین طغایتمور خان که بر دلش ایزد بروز کین رقم لاتخف نهاد
1 حبذا این قصر جانپرور که تا گشت آشکار کرد پنهان رخ ز شرم او بهشت کردگار
2 از لطافت هست تا حدی که جفتش در جهان کس نبیند غیر ازین فیروزه طاق زرنگار