1 خواهی که خوار می نشوی ایعزیز من هرگز به دم کسی نزنی پیش کس نفس
2 زیرا که با تو کس نکند ماجرا از آنک بهر چه یاد می نکنی پیش من ز کس
3 و آنکس که شهره گشت ببد گفت دیگران کس را بصحبتش نبود در جهان هوس
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 چون فلک از آفتاب مشعله ئی درگرفت عرصه آفاق را جمله در آذر گرفت
2 خسرو سیاره چون تیغ ضیا برکشید لشکر ظلمت شکست کشور اختر گرفت
1 ایدل غافل بدان کاحوال عالم هیچ نیست پیش زخم حادثات دهر مرهم هیچ نیست
2 چون ز شادی کس نیابد در همه روی زمین زیر طاق آسمان گوئی که جز غم هیچ نیست
1 باد بهار میوزد از روی مرغزار جان تازه میکند نفس باد نو بهار
2 چون بوی عنبرست بدم خاک بوستان چون آب صندلست برنگ آب جویبار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **