1 خواهی که خدا هرچ نکو با تو کند ارواح ملایک همه رو با تو کند
2 یا هرچ رضای او در آن است بکن یا راضی شو به هرچ او با تو کند
1 سرّ قدر از جهانیان پنهان است آن سر به طریق عقل نتوان دانست
2 در جستن آن نقطه که مقصود آن است چون دایره هرک هست سرگردان است
1 تا با خلقی تو بی گمان بی دینی تا قبلهٔ تو خلق بود مسکینی
2 از هرچه جز اوست دیده و دل بر دوز تا سلطنت اول و آخر بینی
1 کی عقل به سر حدّ جمال تو رسد بی جان به سراچهٔ وصال تو رسد
2 گر جملهٔ ذرّات جهان دیده شود ممکن نبود که در جمال تو رسد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به