1 ای دایرهٔ حکم تو سرگردانی وی بادیهٔ قضای تو حیرانی
2 دست آلاید به خون من چون تو کسی آخر تو توئی و من منم، میدانی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 آتش عشق تو در جان خوشتر است جان ز عشقت آتشافشان خوشتر است
2 هر که خورد از جام عشقت قطرهای تا قیامت مست و حیران خوشتر است
1 چو نقاب برگشائی مه آن جهان برآید ز فروغ نور رویت ز جهان فغان برآید
2 هم دورهای عالم بگذشت و کس ندانست که رخ چو آفتابت ز چه آسمان برآید
1 تاکی باشم بستهٔ هستی بی تو افتادهٔ هشیاری ومستی بی تو
2 گر نالیدم ز تنگدستی بی تو قارون شدهام به زر پرستی بی تو
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به