- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای بی خبران، مصلحت کار در آنست جامی بکف آرید، که عالم گذرانست
2 هر کو قدحی خورد ازین خم دل افروز سلطان زمینست و سلیمان زمانست
3 در مجلس عشاق همه شور و قیامت در محفل زهاد همه امن و امانست
4 این نوبت شادیست، گه لطف و کرمهاست آن خواجه ندانست و نداند که ندانست
5 خود با که توان گفت که آن ماه دل افروز هم رهزن جان آمد و هم رهبر جانست؟
6 هرکس که ورا دید و بدانست بتحقیق مرد همه بین آمد و شاه همه دانست
7 هرگه که ز من یاد کند آن گل سیراب با دوست بگویید که: قاسم نگرانست