- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای سرو راستین که کُلَهْ کج نهادهای دی تازه گل که پرده ز عارض گشادهای
2 از جنس آب و خاک نیی از چه گوهری وز نوع جن و انس نیی وز که زادهای
3 نازکتری ز برگ سمن ورنه گفتمی بر شکل سرو ریخته از سیم سادهای
4 وصف تو را چنانکه تویی چون کنم خیال کز هرچه در خیال من آید زیادهای
5 رفت آن سوار و صبر و خرد در رکاب او ای اشک خون گرفته تو چون ایستادهای
6 خود را میان راه فکندم به خشم گفت یک سو نشین چه در ره مردم فتادهای
7 برخاستم که دست زنم در عنانش گفت زین سان چرا عنان دل از دست دادهای
8 سر بر نشان پاش نهادم به عشوه گفت جامی برو چه در پی من سر نهادهای