گفته بودی از لبت درمان از جهان ملک خاتون غزل 1043

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

گفته بودی از لبت درمان کنم

1 گفته بودی از لبت درمان کنم وز وصالت یک شبی مهمان کنم

2 از در بختم درآ بی انتظار تا جهان در پای تو قربان کنم

3 تا به کی من دیده بی خواب را در فراق روی تو گریان کنم

4 تا به چند آخر دل غمدیده ام بر سر نار غمت بریان کنم

5 در فراق روی خوبت تا به کی انتظار وعده جانان کنم

6 کرده ای فرمان به جانم بنده ام من ز جان و دل تو را فرمان کنم

7 سرو را گر هست جای اندر سر آب من تو را مأوا میان جان کنم

عکس نوشته
کامنت
comment