- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو ای تن برامش میا و مرو تو ای سر به شادی مخسب و مخیز
2 تو ای دل دژم باش و هموار باش تو ای دیده خون ریز و پیوسته ریز
3 نبینید پیری که جان مرا نشسته ست چون شیری اندر نخیز
4 بناگوش من پر ز شمشیر کرد ز موی سپید اینت کین و ستیز
5 عجب می کند زان بناگوش من که هرگز ندیده ست شمشیر تیز
6 از آن رو که با تیغ تیز آشنا مر او را نبوده ست در رستخیز
7 شناسد مرا تیغ بران که کس ندیده ست پشت مرا در گریز
8 چو نیزه روم در اجل بند بند اگر همچو جوشن شوم ریز ریز