1 ای نفس خسیس، رو تباهی میکن تا جان خسته است روسیاهی میکن
2 اکنون چو امید من فگندی بر خاک خاکت به سر است، هر چه خواهی میکن
1 مهر مهر دلبری بر جان ماست جان ما در حضرت جانان ماست
2 پیش او از درد مینالم ولیک درد آن دلدار ما درمان ماست
1 ای باد صبا، به کوی آن یار گر بر گذری ز بنده یاد آر
2 ور هیچ مجال گفت یابی پیغام من شکسته بگزار
1 با درد خستگانت درمان چه کار دارد؟ با وصل کشتگانت هجران چه کار دارد؟
2 از سوز بیدلانت مالک خبر ندارد با عیش عاشقانت رضوان چه کار دارد؟