- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو ای غزال سرائی چرا غزل نسرائی غمم زدل زنواهای زیر و بم نزدائی
2 توئی غزال سرائی غزل سرای تو چون من روا نباشد اگردر سرای ما نسرائی
3 بگیر چنگ بچنگ و بکف بیار دف و نی اصول ساز بقانون که بر نوا بفزائی
4 زناخن مژه ای زن بتا به تار دل من که دل نوا کشد و بر نوای او بسرائی
5 غزل سرا و بکش ساغر و برقص و زجا خیز که تا چو حور بجنت میان بزم برآئی
6 ادیب باش و ظریف و بگوی شعر و بخوان که تا عزیز به چشم جهانیان بدر آئی
7 زشعر دلکش آشفته خوان مدیح علی را که از بیان حقایق بسوی حق بگرائی
8 گره ززلف دو تا باز کن بمجلس انسم که تا گره زدل عاشقان خود بگشائی
9 کنونکه لعل شکرخات هست قند نریزی مباد آنکه سر انگشت خود زغصه بخوائی
10 چو هست آینه ات مظهر جمال جلالش در آینه بنگر تا که خویشتن بستائی