1 ای پسر نیست حرص را پایان زانکه با هر تنی درآویزد
2 پیش هر منعمی که بنشیند به تمنای سود برخیزد
3 آبروی کسان ز آتش آز هر زمان بر زمین فرو ریزد
4 لاجرم عاقل آن بود به جهان که به جهد از حریص بگریزد
1 ای صفاهان مژده کاینک شاه دوران می رسد جسم بیجان ترا از نو به تن جان میرسد
2 غصه را بدرود کنکاید مسرت این زمان درد را پیغام ده کاین لحظه درمان میرسد
1 دلی که هر چه کند بر مراد یار کند نخست ترک مراد خود اختیارکند
2 گرچه ترک مراد خود اختیاری نیست که عاشق آنچه نماید به اضطرارکند