1 ای پسر درکار دنیا تا توانی دل مبند کز پی هر سود او چندین زیان آید تو را
2 چند گویی شب بهل کز می دماغی تر کنم صبحدم ترسم خماری ناگهان آید تو را
1 ترک من آفت چینست و بلای ختن است فتنهٔ پیر و جوان حادثهٔ مرد و زن است
2 در بهر زلفش یک کابل وجدست و سماع در بهر چشمش یک بابل سحرست و فن است
1 هر زمانم که به آن ترک سر و کار افتد صلح خیزد ز میان کار به پیکار افتد
2 من به عمد از پی صلح همی جویم جنگ کز پی صلحم با بوسه سر وکار افتد