1 ای دل سودازده عاشق تنها مباش با خود اگر میروی همره سودا مباش
2 همره سودا و تو شرط عظیم است نی پس تو حجاب خودی پس تو در اصلا مباش
3 مقصد باقی طلب راه رو و دم مزن هیچ توقّف مکن منتظر ما مباش
4 کاهلی و غافلی هر دو حجاب رهاند کار خود امروز کن سخرهٔ فردا مباش
5 آفت راه تو چیست رای و قیاس محال باز بگویم که چه پسروِ آرا مباش
6 غایت اشفاق بین زین همه تنبیه چیست مرهم دلخسته باش صخرهٔ صمّا مباش
7 خوشمنش و تازه رو باش چو لفظ ملیح پر گره و صلب و زَفت هم چو معمّا مباش
8 منت هر ناسزا بیش تحمّل مکن طالب لؤلؤ نیی تابع لالا مباش
9 دامن ملاح گیر تا به درآیی ز موج باش چو کشتی حمول طیره چو دریا مباش
10 سدره رها کردهای آمدهای در مغاک بر در دون همّتان بیش به عمدا مباش
11 منکر اهل یقین معترض کفر و دین بوده نیی بیش ازین نه نه حقا مباش
12 چیست نزاری چنین راز برون میدهی نقد تو داری خموش بیهده گویا مباش
دیدگاهها **