1 ای برده خیال تو مرا خواب ز چشم هجران توام گشوده سیلاب ز چشم
2 در فرقت تو یکنفسم خالی نیست خاک از سر و آتش از دل و آب ز چشم
1 سپهر قدرا، گردون هر آنچه حکم کنی بر آستان تو گردن نهاده بفرستد
2 شراب دار تو دانم که نور دیده ازو اگر طلب کنم ابرو گشاده بفرستد
1 سلامی نجوم سما زو منور سلامی نسیم صبا زو معنبر
2 سلامی چو ارواح قدسی یکایک سلامی چو اجسام علوی سراسر
1 ای زلف و رخت چو ظلمت و نور بهم یا همچو، صبا و شب دیجور بهم
2 ماننده آفتاب و حربا شب و روز تا کی نگریم هر دو از دور بهم