- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو را خبر ز دل بیقرار باید و نیست غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست
2 اسیر گریهٔ بیاختیار خویشتنم فغان که در کف من اختیار باید و نیست
3 چو شام غم دلم اندوهگین نباید و هست چو صبحدم نفسم بیغبار باید و نیست
4 مرا ز بادهٔ نوشین نمیگشاید دل که می به گرمی آغوش یار باید و نیست
5 درون آتش از آنم که آتشین گل من مرا چو پارهٔ دل در کنار باید و نیست
6 به سردمهری باد خزان نباید و هست به فیضبخشی ابر بهار باید و نیست
7 چگونه لاف محبت زنی که از غم عشق تو را چو لاله دلی داغدار باید و نیست
8 کجا به صحبت پاکان رسی که دیدهٔ تو به سان شبنم گل اشکبار باید و نیست
9 رهی به شام جدایی چه طاقتیست مرا که روز وصل دلم را قرار باید و نیست