1 ای جهان را چو مه عید، مبارک رویت عید صاحب نظران، طاق خم ابرویت
2 گیسوی تو، شب قدرست و درو، منزل روح خود که داند به جهان، قدر شب گیسویت
3 گوشه ماه ز برقع بنما، تا چو هلال شود انگشت نمای همه عالم، رویت
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 جز نقش صورتت دل، نقشی نمیپذیرد تو جان نازنینی و ز جان نمیگزیرد
2 ما غرق آب و زاهد، دم میزند ز آتش گو: دم مزن که این دم با ماش در نگیرد
1 میکشم دردی که درمانیش، نیست میروم راهی که پایانیش نیست
2 هر که در خم خانه عشق تو بار یافت برگ هیچ بستانیش نیست
1 حلقه زلف تو، سرمایه هر سودایی است غمزه مست تو، سر فتنه هر غوغایی است
2 راز سر بسته زلفت، مگشا، پیش صبا که صبا هم نفسش هرکس و هر دم جایی است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به