دیده ای کان صبح را در خواب یافت از سعیدا غزل 178

دیده ای کان صبح را در خواب یافت

1 دیده ای کان صبح را در خواب یافت تا به گردن خویش را در آب یافت

2 از در میخانه روگردان مشو هر که چیزی یافت از این باب یافت

3 عمرها باید که دل پیچد به زلف شانه کی یک موی را بی تاب یافت؟

4 هر که شد بیدار از خواب گران ماسوای خویش را در خواب یافت

5 عاقبت خواهی سعیدا حق بخواه بی مسبب کی کسی اسباب یافت؟

عکس نوشته
کامنت
comment