1 ای روشنی دیده بینا چونی ای بلبل خوش لهجه گویا چونی
2 تن های همه فدای تنهایی تو تا در لحد تنگ ، تو تنها چونی
1 دلم فریفتهٔ آن شمایل عربیست که شکل و شیوه او را هزار بوالعجبیست
2 خیال لعل لبش در درون سینه من چو باده در دل پر خون شیشهٔ حلبیست
1 مسلمانان دلی دارم جراحت ندانم تا مرا زین دل چه راحت
2 لبم ریش دلم را تازه دارد ز بس کان لب همی ریزد ملاحت
1 ما نیاریم که سوی تو نگاهی بکنیم تکیه بر لطف تو داریم که گاهی بکنیم
2 رویت آیینه ی روحست ز ما روی متاب آه اگر در رخ آن آیینه آهی بکنیم