- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای علمدار به خون غوطهورم کو علمت به سر خاک به نمود مکان از ستمت
2 نظری سوی برادر بنما باز که باز جانی آید به بدن از نگه دم به دمت
3 فرش سم فرس خصم شده پیکر تو عوض آنکه گذارن سر اندر قدمت
4 بسر آب نهادی سر و تا روز جزا هر زمان تازه شود داغ حسین از المت
5 کمر خمشدهام راست شود بار دگر گر اشارت کنی ای کشته ز ابروی خمت
6 قطع بیدستی تو رفع کند خجلت آب خیز تا نزد سکینه برم اندر حرمت
7 پر برآورده تنت این قدر از تیر عدو که یک بال زدن برد به باغ ارمت
8 چه زنم گر نزنم شعله ز داغت بر جان چه کنم گر نکنم ناله و افغان ز غمت
9 گر نسوزد دلت از محنت بییاری من یاری (صامت) افسرده نما از کرمت