-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای که می گویی خدای خویش را چون دیده ام چون تو می گویی بگویم با تو بیچون دیده ام
2 دست از دامان گلگونش نخواهم داشتن نشئه ها از پرتو آن روی گلگون دیده ام
3 در دل خود کرده ام سیر سواد اعظمی آن سویدا خانه را در بر مجنون دیده ام
4 خوانده ام مضمون دیوان قضا را بارها هرچه آمد در نظر مصراع موزون دیده ام
5 خیرگی می کرد چشم از دیدن دیدار غیب در میان هر گه سعیدا خویش را چون دیده ام