دیدی که بار وعده خود را وفا از کمال خجندی غزل 422

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

دیدی که بار وعده خود را وفا نکرد

1 دیدی که بار وعده خود را وفا نکرد ما را بخویش خواند و بخلوت رها نکرد

2 بسیار لابه کردم و زاری و بیخودی آن ناخدای ترس در بسته وا نکرد

3 گر بود در میانه حدیثی چرا نگفت س ور داشت شکوه ای ز من آندم چرا نکرد

4 رفتم بدان امید که حاجت کند روا از در روانه کردم و حاجت روا نکرد

5 ما را چو موی خویش پریشان فرو گذاشت وز روی لطف چشم عنایت به ما نکرد

6 أهم شنید لیک نفرمود رحمتی نبضم بدید درد دلم را دوا نکرد

7 گفتم که روی دل به سوی دیگری کنم حسن وفا و عهد قدیمش رها نکرد

8 نی نی شکایتی نتوان کرد ای کمال سلطان وقت اگر نظری با گدا نکرد

عکس نوشته
کامنت
comment