1 دیدی که محمد مظفر در کسوت فاقه چون به سر برد
2 میزیست به جامههای کرباس وانگه که بمرد در کول مرد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 حلقه زلف تو، سرمایه هر سودایی است غمزه مست تو، سر فتنه هر غوغایی است
2 راز سر بسته زلفت، مگشا، پیش صبا که صبا هم نفسش هرکس و هر دم جایی است
1 جز نقش صورتت دل، نقشی نمیپذیرد تو جان نازنینی و ز جان نمیگزیرد
2 ما غرق آب و زاهد، دم میزند ز آتش گو: دم مزن که این دم با ماش در نگیرد
1 میکشم دردی که درمانیش، نیست میروم راهی که پایانیش نیست
2 هر که در خم خانه عشق تو بار یافت برگ هیچ بستانیش نیست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به