- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفتهای از ما دلت بردار زنهار این مگو جان من با آن لب و گفتار زنهار این مگو
2 گفته راه وفا ما نیکه نتوانیم رفت با چنان قد خوش و رفتار زنهار این مگو
3 گفته خواهم بریدن از تو دیگر باره مهر هم به مهر خود که دیگر بار زنهار این مگو
4 گفته صبح امیدت من نیاوردم به شام از رخ و از زلف شرمی دار زنها این مگو
5 گفته در آفتاب و به توان هرگز رسید وصل رویم هم همان انگار زنهار این مگو
6 گفته آب خوشی هرگز کسی خورد از سراب وعده ما هم همان پندار زنهار این مگو
7 گفته از دوستی جان خودم خواندی کمال هرچه گونی این مگو زنهار زنهار این مگو