گفتی بلب رسانم از اشتیاق از آشفتهٔ شیرازی غزل 94

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

گفتی بلب رسانم از اشتیاق جانت

1 گفتی بلب رسانم از اشتیاق جانت جان من است آن لب امشب بیار بر لب

2 از سرو و گل چو خواهی امشب که هست در بر مهر وی سر و قامت مشکبوی سیم غبغب

3 از تاب جعد مویت وز آفتاب رویت یکدل هزار سودا یکجان و یکجهان تب

4 زان لب بگو حدیثی تا نیشکر نکارند برقع فکن که پوشد رخساره ماه نخشب

5 میگفت سبزه خط با آهوان چشمت هذا نبات خضر یرتع بها و یلعب

6 آشفته وار امشب برگو مدیح حیدر از آن دهان شیرین کاین است عین مطلب

عکس نوشته
کامنت
comment