- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به رقیب سفری وعدهٔ رفتن دادی رقتی و تفرقه را سر به دل من دادی
2 ملک وصلی که حسد داشت بر او دشمن و دوست یک سر از دوست گرفتی و به دشمن دادی
3 بر طرف باد گوارائی از آن نعمت وصل که ز یک شهر گرفتی و به یک تن دادی
4 غیر من بوی می هر که درین بزم شنید همه را گل به بغل نقل به دامن دادی
5 باد تاراج ز هر جا که برآمد تو تمام سر به خاکستر این سوخته خرمن دادی
6 تیغ تقدیر که بد در کف صیاد اجل تو گرفتی و به آن غمزه پر فن دادی
7 محتشم دیر نکردی به وی اظهار نیاز نیک رفتی که مرا زود به گشتن دادی