- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تو مرا دردی و تو درمانی نور چشمی و راحت جانی
2 من ندارم بجز تو در عالم هیچکس جان من تو می دانی
3 جان به پای تو کردم از سر شوق تا به کی دست بر من افشانی
4 تا دو دیده به زلف تو بستم نشدم خالی از پریشانی
5 برده ای خواب و هوش و صبر و قرار از من ای دلپذیر تا دانی
6 دل ببردی و قصد جان کردی نازنینا به چشم و پیشانی
7 جان و دل در سر غمت کردم من مسکین ز روی نادانی
8 تو ندانی غمم مگر روزی که به درد فراق درمانی
9 آبرو برده ای مرا تا کی بر سر خاک راه بنشانی
10 آتش عشق تو ز باد هوا شد فروزان نگار روحانی
11 تو سبک روحی و لطیف و ظریف چون کنم بیش ازین گرانجانی
12 تو خداوندی و جهان از جان بر درت هست بنده جانی
13 من جهان در سر غمش کردم فارغ آن دلبر از جهانبانی