1 ای بسا کس که دینش ویران است ور چه کرده است خانه آبادان
2 شادمانم از آنکه هست مرا دین آباد و خانه ویران
1 گشتم از هجر او نزار چو نی وعده وصل او ندانم کی
2 او بت دلبرست و نیست مرا هیچ کاری به جز پرستش وی
1 طرف چمن که خلعت فصل بهار یافت بی بت جمال بتکده قندهار یافت
2 هر زینتی که گم شده بود از زمین باغ جوینده با طراوت فصل بهار یافت
1 مرا بگوی در آن نار دانه به دو نیم چگونه تعبیه کردی دو رسته در یتیم
2 به تیغ عشق دلم را همی دو نیمه کند دو رسته در تو زان نار دانه به دو نیم