ای مرغ سحر چند کنی ناله و زاری از جامی غزل 934

ای مرغ سحر چند کنی ناله و زاری

1 ای مرغ سحر چند کنی ناله و زاری از درد که می نالی و اندوه که داری

2 گر هست تو را شوق گلی خیز چو بلبل بگذر به تماشاگه گل های بهاری

3 چون فاخته گر شیفته سرو روانی اینجا چه کنی طرف چمن را چه گذاری

4 نی نی غلطم هست تو را نیز غم و درد زان مه که چو گل بهر سفر بست عماری

5 غم نامه هجران به پر و بال تو بستم زنهار که آن را به سگانش بسپاری

6 من نیز چو تو سوخته داغ فراقم خواهم که چو آنجا برسی یاد من آری

7 گر قصه جامی ز تو پرسد خبرش ده کافتاده ز هجر تو به صد محنت و خواری

8 دارد به رهت دیده امید که روزی باز آیی و بر وی نظر لطف گماری

عکس نوشته
کامنت
comment